ناز نازی مامانی و بابایی

کتاب می می نی  وقتی براش میخونم خیلی دوست داره ...

روز 23 اردیبهشت مصادف با تولد امام علی و روز پدر قسمت شد بریم مشهد   خدا رو شکر هوا خیلی خوب بود که آیلین جون با لباس تک، بود     . دخترم خدا رو شکر اجازه می داد من به نماز جماعت برسم بعضی نمازها خواب بود و بعضی هاشونم در حال تماشای آینه کاری ها   اینجا هم برای نماز صبح رفته بودیم؛ آیلین جون خواب بود ولی وقتی فهمید قضیه عکس تو کاره یواشکی نگاه می کرد   اینم از شیطنت های خانم             از طرف هتل رفتیم منطقه چالیدره جای زیبایی بود تقریبا نزدیک طرقبه   آ...

100ام روز از تولد آیلین جون رفته بودیم بیرون از شهر (منطقه عباس آباد شازند) و امامزاده سهل بن علی اینم چندتا عکس   ...

            ...

  ...

صیح روز 12هم اردیبهشت ساعت 7 راه افتادیم به سمت کاشان   آیلین جون داره غر میزنه که یه روز تعطیل نمی زاری بخوابم         آیلین جون در حال خوندن خواص عرقیات       یه خواب کوچولو بعد از ناهار و آماده شدن برای رفتن به ابیانه   ...

آیلین جون دو سه روزه یاد گرفته پاهاشو بیاره بالا ولی انگار خیلی کار سختیه چون خیلی با زور میاره بالا که صدای اِه اِه میده       تازه یاد گرفته موقع خوابیدن پاهاشو رو هم می ندازه   ...

  تولد آیلین جون روز پنجشنبه 11 اردیبهشت بود. اونشب بابایی براش کار پیش اومده بود خیلی دیر اومد خونه آیلین جونم خواب بود به همین خاطر نتونستم عکس هایی niceی ازش بگیرم         ...

آیلین جون رو روز 4 اردیبهشت با کمک خاله مولود بردم دکتر تا گوش عزیزم رو سوراخ کنه بمیرم بچم یه جیغ از ته دل زد     ...

                                  ...